یک شب زودتر از همیشه جلوی تلویزیون خوابم برد. پدرم تلویزیون را خاموش کرد و مرا صدا زد تا بیدار شوم و به رختخواب خود بروم.
اما اتفاقی که افتاد این بود، من در حالت خواب آلودگی بالش خود را به زیر بغل زدم و یک راست به دستشویی رفتم. گوشه بالش خود را زیر شیر آب گرفتم و آنرا شستم.
صبح که از خواب بیدار شدم، پدرم جریان را تعریف کرد، ولی من هیچ چیزی بخاطر نیاوردم.
گویا خواب بودم.
5 پاسخ
یادش بخیر 🤣🤣
“گویا خواب بودم.”
تمام زیبایی داستانک شما در جمله بالاست. و یک ایهام هم دارد و آن این است که بیاد نیاوردن ماجرا به این علته که گویا خواب بوده اید.
سپاس جناب طاهری ممنون از توجه تون
داستانکتون خواندنی بود، ساده و کوتاه
ممنون از حسن نظرتون