دغدغه یک نویسنده از زبان یک کارمند اداری
خدایا شکر! آخر هفته رسید و می توانم تلاقی این [...]
خدایا شکر! آخر هفته رسید و می توانم تلاقی این [...]
امروز روز پر مشغله ای داشتم. قبل از ظهر که [...]
چند روز پیش به این موضوع فکر می کردم، برخی [...]
نویسنده، هنرمندی است که نه روی صحنه نمایش می رود، [...]
در عنفوان کودکی ، دستگاهی روی دیوار ایوان مادربزرگم نصب [...]
خیلی آرام به سمت صندوقچه چوبی کنار اتاق رفت و [...]
باران تندی می بارید، دم دمای غروب بود، سردرد امانش [...]
از چندین روز پیش، یادآوری روز و تاریخ رند این [...]
امروز که با خانواده به سمت کرج در حرکت بودیم [...]
همیشه خنده رو و خوش اخلاق بود. هرگز او را [...]